من اومدم..
با یه دنیا آرزوهای قشنگ، با تصوری زیبا از زندگی و تک تک لحظه هاش و با آرزوی همراهی دو تا فرشته ی مهربون به اسم پدر و مادر، سیاره ی خودم رو ترک کردم و به زمین اومدم.
امروز دو سال و نه ماه و بیست روز از تاریخ ورود من به این سیاره می گذره، و من هر روز که می گذره، با گوشه ای از این دنیای خاکی آشنا می شم.
تجربه کردن زندگی در این سیاره ی بزرگ و عجیب و غریب، ماجراهای زیادی داره که مامانم از این ماجراها برام خواهد نوشت.
اینجا، توی این دفترچه خاطرات مجازی.